برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

ایران تب دارد این روزها

ایران تب دارد این روزها وطن درد دارد این روزها

این روزها نه تنها برای کشته شدگان وطن باید عزا دار بود. بلکه باید برای هزاران بازداشت شده که با شکنجه و تجاوز و اعدام قرار است جلوه تلخ دیگری از زندگی را ببینند نیز رخت سیاه به تن کرد .
سرزمینی که تنها در اعتراضاتی پنج روزه صدها کشته و هزاران بازداشتی داشته است.
ایران این کهنه درخت ریشه دار، فقط از حاکمان نالایق و بی تعهد و خونخوار خویش، تب دار نیست. این کهنه درخت، زخم خورده تبرهایی است که دسته هایی از جنس رگ و ریشه خودش دارند.
سرزمین پر دردی که سالهاست در تلاطم سیل خانمان سوز نظام در هر گوشه اش یک زخم کاری دارد. تبرهای فراوان، هر یک از سویی بر تنه این سرزمین ضربه وارد می کنند.

شاید بهتر باشد اول سراغ تبر های طلایی برویم که با هزاران عقیده و نظریه و نگرش، سالها است غربت نشین شده اند. تک تک آنها که سالهاست برای اثبات حقانیت خویش، مبارزه ای جانانه را برای نابودی نظریه گروه دیگری از جنس خود در پیش رو گرفته اند. اما شعار خوش آب و رنگی به روی افکار پوسیده اشان کشیده اند: «احترام به عقاید دیگران و گفتگو تمدن ها». آنها که سالهاست در پیله افکار پوسیده و ایدئولوژی متعفنی باقی مانده اند و هیچ گونه حاضر نیستند کمی از این دنیای نخ نمای خود بیرون بیایند تا شاید بتوانند پرواز پروانه ها را باور کنند.

اما زخم پرعفونت و چرکین، از آن دسته است که بیرون از کشور نشسته اند، سینه برای سرزمین چاک می کنند، دادخواه آزادی هستند، تریبون های بسیاری به دست می گیرند و از آزادی وطن فریاد می زنند. اما برای حفظ امنیت سفرهای سالانه شان، هر از چند سال یک بار نرم نرم و نامحسوس به لانه های جاسوسی نظام می روند و سر انگشت خویش را در درد های وطن رنگی می کنند و وقیحانه تر اینکه، در سرزمین های آزاد زندگی
می کنند، از رقصیدن و جام مشروب به سلامتی زدن ها و با بیکینی کنار دریا رفتن ها و از هزاران دوربین موبایل اطرافشان، هیچ ترسی ندارند. اما بعد از نطق های آزادی خواهی، وقتی قرار می شود صدای مردم سرزمینشان شوند، از ترس همان دوربین ها و موبایل ها صورت می پوشانند آنچنان که شناخته نشوند.

آخ وطن!ای مام میهن! چقدر دلشکسته هستی از فرزندان ناخلف خویش. اما تبر ها باز هم ادامه دارند. ایران چهل سال است که تب دار و زخمی هزار تاعون و مرض، و تاراج گشته است . وقتی می گویی: مردم از گرانی بنزین به بیرون آمدند. عده ای سینه می درند: که مردم برای بنزین بیرون نیامدند بلکه بنزین بهانه ای برای خروشی دوباره بود. معترضینی که یک شبه بیرون آمدند، اعتراض کردند وگوش جهانیان در شنیدن فریادشان بسته شد. و این قطع صدا ناگهان همه را مثل ربات های الکتریکی از اتصال به برق مبارزه بیرون کشید. نمی دانم آیا در شورش ۵۷ هم دوربین ها و موبایل ها و عکس ها و فیلم ها در دنیای مجازی صدای شورشیان را به گوش جهان رساند؟ که امروز اینچنین وابسته این نوع فریاد زدن هستیم. ای کاش ما نیز مانند عراق و لبنان وقتی یک نفرمان را کشتند ده نفر به کف خیابان ها می آمدیم. وقتی یک نفر را بازداشت کردند صد نفر صدای او می شدیم. اما در سرزمین ما هر یک نفر را که کشتند، چند نفر به خانه هایشان پناه بردند. کامیون حمل گوشت ها را برای جمع کردن و بازداشت معترضین دیدیم فیلم گرفتیم، اما ساکت تر شدیم. سرزمینی که ده نفر فریاد زده و مبارزه می کنند، بیست نفر در گوشه کناری ایستاده نگاه می کنند و صد نفر دوربین به دست فیلم گرفته و تنها گزارش می دهند.

ای کاش! ما برای مرگ فرزندان ایران زمین به کف خیابان ها و شهر ها می آمدیم و نه هر از گاهی به بهانه گرانی تخم مرغ و بنزین. می دانم عده ای خواهند نوشت وفریاد خواهند زد که نوشتن از اعتراضات مردم به بهانه گرانی، توهین به اعتراضات می باشد. اما واقعیت آنچه جهان از من و تو و ما می بیند این است. هر چند گاهی همین دنیای خارجی که فریاد می زنید تا صدای شما را بشنوند، در سر تیتر خبرهایشان می نویسند:«مردم ایران در شهرها و خیابان ها برای گرانی بنزین بیرون آمدند تیر خوردن بازداشت شدند. سازمان عفو بین الملل اعلام کرد 106 کشته دادند».

اما چند روز بعد صدا ها خاموش می شود. تا سالی دیگر، انتخابات پر شوری دیگر و شاید گرانی دیگر و اعتراضی دیگر. تا آنجا که دوباره عده ای کشته شوند، جوانانی در کهریزک ها خودسوزی شوند، خودکشی شوند و ..... آخ وطن! ای مام میهن! چقدر دلشکسته هستی از فرزندان ناخلف خویش.
نویسنده :ویدا طهرانی

طبق قوانین این وبسایت از کوکی استفاده می کند